معنی یک نوع نان ایتالیایی

فارسی به عربی

آشپزی

نان ایتالیایی پَنه تون

نان پَنه تون (Panettone) نوعی نان شیرین ایتالیایی است که معمولا به مناسبت کریسمس و شب سال نو پخته می شود. این نان به نوعی سمبل شهر میلان محسوب می شود، اما در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا نیز بسیار محبوب است. این نان معمولا در قالب های مخصوص پنه تون پخته می شود اما در قالب های دیگر نیز می توانید این نان خوشمزه را تهیه کنید و از طعم مطبوع آن لذت ببرید.

طرز تهیه: مخمر، آب و شکر را در کاسه ای با هم مخلوط کنید. روی کاسه را بپوشانید و 10 دقیقه صبر کنید تا زمانی که مایع کف کند. سپس ماست، تخم مرغ، وانیل، پوست پرتقال و نمک را اضافه کنید و خوب ترکیب کنید. آرد را کم کم به مواد اضافه کنید. هربار نصف فنجان آرد بریزید و هم بزنید تا خمیر شود. خمیر را به مدت 5 الی 10 دقیقه با دست ورز دهید و در صورت لزوم کمی آرد روی آن بپاشید، تا خمیر نرم و قابل انعطاف شود و دیگر چسبناک نباشد (ممکن است لازم باشد تا 2-3 فنجان آرد به آن اضافه کنید).

کف یک کاسه بزرگ را با اسپری روغن کمی چرب کنید. خمیر را داخل کاسه قرار دهید و روی آن را بپوشانید. خمیر را حدود 1 ساعت در جای گرمی قرار دهید تا خوب وربیاید و حجم آن دو برابر شود. فر را روی 175 درجه سانتیگراد قرار دهید. کف یک قالب شیفون دار را با اسپری روغن کمی چرب کنید. کشمش ها را به خمیر اضافه کنید و ترکیب کنید.

خمیر را با دست به شکل قالب دربیاورید تا راحتتر داخل قالب جا بگیرد. آن را داخل قالب بگذارید و روی قالب را با نایلون بپوشانید.

اجازه دهید 30 دقیقه خمیر استراحت کنید و ور بیاید. خمیر پف می کند و تا لبه های قالب بالا خواهد آمد.

نان را به مدت 45 دقیقه داخل فری که از قبل گرم شده قرار دهید تا روی نان قهوه ای و برشته شود. اگر دوست داشتید می توانید در اواسط پخت کمی کره آب شده روی نان بمالید.

یک خلال دندان داخل نان فرو کنید، اگر تمیز بیرون آمد یعنی نان آماده است. اجازه دهید نان کمی خنک شود، سپس از قالب خارج کنید و به قطعات دلخواه برش بزنید.

نکته: در نان پنه تون علاوه بر کشمش، می توانید از برگه زردآلو خرد شده، گردو و … نیز استفاده کنید. 

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

نوع

نوع. [ن َ / نُو] (از ع، اِ) گونه. قسم. (غیاث اللغات). صنف. لون. (منتهی الارب). جور: هر روز نوع دیگر می گفت. (تاریخ بیهقی ص 363). از این نوع بسیار گفتند. (تاریخ بیهقی ص 369). نوعی است از مرغان آب که او را طیطوی خوانند. (کلیله و دمنه). آدمی چون آوندی ضعیف است پر اخلاط و فساد از چهار نوع متضاد. (کلیله و دمنه). و این دو نوع است. (کلیله و دمنه). دو نوع از انواع فواید از این کتاب روی نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 6).
گفت نوعی زانتقام است انتظار.
مولوی.
|| نمط. روش. طرز. ترتیب. طور. شیوه. نحو. رجوع به ترکیبات نوع شود. || هر گونه چیز و گونه ٔ هر چیزی. (منتهی الارب). رجوع به معنی اول شود.
- از نوع ِ، قسمی. جوری. گونه ای: بی حشمت وی علی تکین را بر نتوان انداخت تا آنگاه که از نوع دیگر اندیشه آید. (تاریخ بیهقی ص 344).
نیست از نوع مردم آن کامروز
شخص و انواع داند و اجناس.
ناصرخسرو.
بسی فربه نماید آنکه دارد
نمای فربهی از نوع آماس.
سنائی.
- بر نوع ِ، به شیوه ٔ. به طرز. به روش. طوری: برای حشمت خواجه ٔ تو این پرسش بدین جمله است والاّ بر نوع دیگر پرسیدندی. (تاریخ بیهقی ص 321).
- به نوع نوع، گوناگون.گونه گونه:
به تازه تازه همی بوستان بخندد خوش
به نوع نوع همی آسمان بگرید زار.
مسعودسعد.
- به نوعی، به نحوی: چنانکه هر کسی به نوعی از انواع اسباب بزرگی چیزی داشتی. (تاریخ بیهقی ص 133).
- || چنان. آنچنان. بدانسان:
به نوعی گوشمالش داد ایام
که رفت از خاطرش فکر می و جام.
صهبا.
- در نوع ِ، در میان افراد مشابه. (از فرهنگ فارسی معین): هر چیزی که در نوع خود فاضل تر بود... اختصاص دارد. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین).
- هر نوع، هر قبیل. هر گونه. هر جور:
مدتی شعر ز هر نوع که دانی گفتم
لفظ و معنیش بدانسان که پسندد همه کس.
ابن یمین.
- هم نوع. رجوع به همین مدخل شود.
- همه نوع، همه قسم. (فرهنگ فارسی معین).
|| (اصطلاح منطق) کلی را گویند که بر ذاتهائی که حقیقت آن یکی باشد، واقع شود. (از غیاث اللغات). کلی مقول بر واحد یا کثیرین متفقین به حقایق در جواب ماهو. (یادداشت مؤلف). بخشی است از جنس شامل افرادی که حقیقت آنها یکی باشد، چنانکه نوع انسان در میان جنس حیوان. (فرهنگ فارسی معین). دومین کلی است از کلیات خمس و آن بر افراد متفق الحقیقه که در حقیقت ذات یکسانند اطلاق شود، مانند «انسان » که مشتمل بر زید و عمرو و مرد و زن و خرد و بزرگ است. نوع اخص از جنس، یعنی کلی نخستین از کلیات خمس است که بر انواع مختلف الحقیقه اطلاق شود:
مکرماتش به نوع ماند راست
نوع باقی و شخص برگذر است.
خسروی سرخسی.
|| در اصول، کلی است که بر افرادمتفق الاعراض مختلف الحقیقه اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- نوع اضافی، در منطق، هر یک از انواع متوسط، که اجناس متوسطه هم نامیده شوند، نوع اضافی اند نسبت به مافوق خود. (فرهنگ علوم عقلی از اساس الاقتباس). نیز رجوع به نوع سافل شود.
- نوع الانواع، در منطق، نوعی که اخص از آن نباشدو تنها اشخاص در زیر آن درآید، چون مردم و یاسمن و هزاردستان. (یادداشت مؤلف).
- نوع بسیط، در منطق، نوعی است که فوق آن جنس و تحت آن نوعی نباشد. (فرهنگ علوم عقلی).
- نوع سافل، در منطق، نوعی را گویند که تحت جمیع انواع باشد و تحت آن نوع دیگر نباشد اگرچه صنف و اشخاص باشند، چنانکه انسان را نوع سافل گویند که تحت حیوان و جسم نامی و جسم مطلق است، که هر یک از ایشان نوع اضافی اند و مندرج اند تحت جواهر که جوهر را جنس عالی گویند. (غیاث اللغات). نوعی که دون آن نوعی نباشد، مانند انسان. (فرهنگ علوم عقلی).
|| در جانورشناسی و گیاه شناسی، گونه. (فرهنگ فارسی معین). || (مص) جُستن. (منتهی الارب). طلب کردن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جنبیدن شاخ درخت. (تاج المصادر بیهقی). جنبانیدن شاخ. (زوزنی). متمایل شدن شاخ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نوعان. نیع. (از متن اللغه). || نزدیک رسیدن مرغ جهت فرودآمدن. (منتهی الارب). بال زدن عقاب برای فرودآمدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب). ترجح. (اقرب الموارد) (متن اللغه). || تشنه شدن. (از اقرب الموارد). || گرسنه شدن. (از متن اللغه).

معادل ابجد

یک نوع نان ایتالیایی

730

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری